۱۸ اردیبهشت سال۱۳۵۷

۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ | ۱۳:۳۴ کد : ۱۶۲۸۴ اخبار تصویری اطلاعیه ها
تعداد بازدید:۱۱۳۸

حادثـــه 8 اردیبهشت 1357

شاید مقالۀ " ایران و استعمار سرخ وسیاه" شروع این ماجراها بود. بعد از انتشار این مقاله در روزنامۀ اطلاعات که دارای متنی با مضمون توهین به امام خمینی بود، مردم قم در 19 دی سال 1356 شوریدند. مراسم چهلمِ درگذشتگان برای مسلمانان معنی خاصی دارد که با قداست همراه است. چهلم شهدای قیام قم هم در تبریز با قیامی دیگر در 29 بهمن همان سال، بزرگ‌داشته شد.

قیام در اربعین شهدا، تبدیل به زنجیره‌ای شده بود که شهر به شهر ادامه داشت. چهلم شهدای قیام تبریز، در یزد و جهرم با تظاهراتی دیگر ادامه پیدا کرد. چهلم شهدای یزد و جهرم، مصادف می‌شد با روز 19 اردیبهشت سال 1357. دانشجویان انقلابی تبریز تصمیم گرفته بودند یک روز زودتر، با تظاهراتی در دانشگاه تبریز، اعتراضشان را به کشتار مردم یزد نشان دهند

برنامه‌ریزی‌ها انجام شده بود. دانشجوها داخل ساک‌های ورزشی، سنگ‌هایی به داخل دانشگاه منتقل کرده بودند. محل قرارگیری نیروها طوری مشخص شده بود که  دانشگاه در تصرف دانشجوها باشد. برای نخستین بار در دانشگاه، دانشجویان دختر با پوشش‌های اسلامی، در این قیام همراه شده و در تظاهرات شرکت داشتند.

برنامه‌ریزی تظاهرات داخل دانشگاه، از چشم دانشجوهای چپی دور مانده بود. آن‌ها یک هفته قبل از 18 اردیبهشت، در اول ماه مه، مصادف با روز کارگر، تظاهراتی برپا کرده بودند.

کلاس‌های هشت و ده صبح بدون هیچ مشکلی تشکیل شده و قرار بر این بود که تظاهرات ساعت 12 شروع و نیم ساعت بعد، تمام شود و همه برای ناهار پراکنده شوند.

ساعت دوازده رسید و دانشجویان دانشکده‌های کشاورزی، ادبیات، فنی، علوم و... به تربیت، یکی پس از دیگری با فریادهای الله اکبر و مرگ بر شاه درون دانشگاه راه افتاده و به یک سمت حرکت می‌کردند.

به صورت نمادین قفل و زنجیرهایی به درب اصلی دانشگاه زده شد تا نشان‌دهندۀ مقاومت دانشجویان دربرابر ساواکی‌ها باشد.

همه در میدان روبروی کتابخانه مرکزی جمع شدند و شروع به شعار دادن کردند. اکثر دانشجوها کلاهی روی سرشان کشیده بودند و فقط چشم‌هایشان معلوم بود. محمد غلامی، دانشجوی سال سوم رشتۀ شیمی از دانشکدۀ علوم، پیشگام دانشجویان دانشکدۀ خودش حرکت می‌کرد. ماموران پس از احساس خطر شروع به پرتاب گاز اشک آور و تیرهای هوایی کردند.

 دانشجویان بی‌توجه شعار می‌دادند: «تختت کنیم زیر و زبر یابن مرجانه، تا کی نمایی شور و شر یابن مرجانه»

مامورهای رژیم، شروع به تیراندازی مستقیم کردند. دانشجوها پراکنده شدند و داخل دانشکده‌ها پنهان شدند اما این میان، ستوان یکم جوادی، معاون گارد دانشگاه، تفنگش را رو به دانشجوی پیشقراول دانشجویان دانشکدۀ علوم نشانه گرفت و سه گلوله به قلبش شلیک کرد. محمد غلامی، پسر موفرفری و فعال مذهبی دانشکده، بی‌جان روی زمین افتاد. مامورها پیکرش را با خودشان بردند و شروع به ضرب و شتم دانشجوهای معترض کردند. دخترهایی که از ترس در گنجه‌ها و کلاس‌ها قایم شده بودند هم از چشم ناپاکشان دورنماندند و زیر مشت و لگد ساواکی‌ها به شدت کتک خوردند.

در مقابل گلوله‌های ماموران، دانشجویان فقط به سنگ‌هایی مسلح بودند که دختران دانشجو به پسرها می‌رساندند.

یک بنز قرمز و یک فولکس زرد در محوطه پارک شده بودند که از اموال رژیم بودند و دانشجویان، آن‌ها را هدف انهدام قرار داده بودند. داود میرزایی، دانشجوی زنجانی، فردی بود که بعد از محمد غلامی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.

حدود ساعت 13:30 ظهر آشوب به پایان رسید. بوی گاز اشک آور استشمام می‌شد. برخی دستگیر شده و برخی فرار کرده بودند. عده‌ای هم کتک خورده و مجروح، خود را به گوشه‌ای کشانده بودند. دوستان محمد، با خانواده‌اش تماس گرفتند.

_ محمد مجروح شده! خودتون ‌و برسونین به دانشگاه!

خانوادۀ او با نگرانی راهی دانشگاه شدند اما اجازۀ ورود به داخل را نداشتند. با رفتار و حرف‌های بقیۀ دانشجویان، متوجه شهادت محمد شدند. غم سنگینی شهر را فرا گرفته بود. ساواکی‌ها پیکر محمد را از خانواده‌اش پنهان کرده بودند.

مردم برای عرض تسلیت در خانۀ محمد جمع شده بودند. نگاه‌ مردم به ترس و خشم آمیخته بود. در خیابان برخی از افراد، با هویت نامعلوم و لباس شخصی به چشم می‌خوردند که به نظر می‌رسید ماموران ساواک باشند. از داخل منزل صدای شیون و زاری می‌آمد. گاهی بعضی با صداهای آرام ندای مرگ بر شاه سر می‌دادند.

دوستان و همسایگان محمد، از تدین و تقید او به فرایض شرعی صحبت می‌کردند.

در بیمارستان و سردخانه‌ها اثری از محمد نبود. عموی محمد، از ارتشی‌های مخالف رژیم و ساکن مشهد بود. با پیگیری‌های او، مامورها به شرط اخذ سه هزارتومان پول گلوله از خانوادۀ شهید و یک جعبه شیرینی حاضر به تحویل پیکر شدند.

قلب خانوادۀ محمد، با شروطی که رژیم گذاشته بود، پر از اندوه شده بود. چند روز پس از شهادت، پیراهن خونین محمد را به خانواده‌اش تحویل دادند. پیراهنی که سه گلوله آن را سوراخ کرده بود. مادر محمد با دیدن پیراهن از حال رفت.

روزی که قرار بود پیکر محمد تحویل داده شود، جمعیت زیادی در محل حاضر شده بودند. ساواکی‌ها از خوف ایجاد تظاهرات، به خانوادۀ غلامی پیام دادند که پیکر را بدون تجمع مردم و در ساعت سه بامداد تحویل خواهند داد و مراسم تدفین او باید تا یک ساعت تمام شود. هیچ عنوانی روی قبر شهید هم نباید نوشته می‌شد و اجازۀ هیچگونه عزاداری در مسجد هم به آن‌ها داده نشد.

جنبش دانشجویی 18 اردیبهشت تبریز، بین مردم بازتاب زیادی داشت. بازاریان تبریز به دنبال این قیام دانشجویی، چند روزی بازار را تعطیل کردند. دانشجویان بیانیه‌ای در محکومیت عمل رژیم سفاک پهلوی صادر نموده و دانشگاه تا پایان هفته تعطیل شد.

اساتید دانشگاه شرط حضورشان در کلاس را :

  • اخراج گارد پهلوی از دانشگاه
  •  آزادی دستگیر شدگان این حادثه
  •  عدم محرومیت دانشجویان درصورت انحلال ترم
  • و محاکمۀ علنی ماموران متخلف اعلام کردند.

حوزۀ علمیه و علمای تبریز هم در محکوم کردن اقدام مسلحانۀ رژیم بیانیه دادند. این جنبش توانست به برکت خون شهدا و رهبری امام خمینی، در تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران، بسیار کارآمد ظاهر شو.

کمتر از یک سال بعد از این جنیش دانشجویی، انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی به پیروزی رسید.

 

زندگی نامه شهید محمد غلامی اولین شهید دانشگاه تبریز در جریان اوج‌گیری مبارزات دانشجویان علیه رژیم طاغوت شاهنشاهی

شهید محمد غلامی در تاریخ هزار و سیصد و سی و شش در شهر تبریز به دنیا آمد در دوسالگی به‌همراه خانواده‌اش به زیارت مرقد حضرت امام رضا (علیه‌السلام) مشرف می‌شود و در آن‌جا سخت مریض شده و درحالی‌که پزشکان از مداوای او مأیوس می‌شوند او شفا می‌یابد بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی به‌همراه خانواده‌اش به زیارت عتبات عالیات مشرف می‌شود ایشان در آن سنین با شور و اشتیاق در حرم مطهر سالار شهیدان و سایر ائمه اطهار زیارت می‌کرد که موجب حیرت والدینش می‌شد بعد از پشت سر گذاشتن تحصیلات راهنمایی و متوسطه در سال پنجاه و چهار در رشته علوم دانشگاه تبریز قبول‌شده و مشغول به تحصیل می‌شود او همواره حق می‌گفت و از حق دفاع می‌کرد عاشق اسلام و مراجع و مکتب تشیع بود و قرآن علاقه زیادی داشت در دل شب قرآن مونس اش بود شب‌ها به نوارهای حضرت امام گوش می‌کرد و اشک می‌ریخت او رهبر گروه تظاهرکنندگان در دانشگاه تبریز را برعهده داشت و فردی روشن‌فکر بوده و در آن زمان از سرگرمی‌های جوانان گلایه داشت و اظهار می‌داشت که جوانان باید وقت خودشان را برای تحصیل و تحقیق و کار سازنده مصرف کنند و از راهی که می‌رفت کاملاً خبر و آگاهی داشت و گفته بود تا خون در رگ ماست با این طاغوت و اطرافیانش که فسق‌وفجور و بی‌حجابی را به این کشور وارد کرده‌اند اگر به قیمت جانمان باشد با این طاغوت مبارزه کرده و قانون اسلام و پیامبر را پیاده می‌کنیم به پدرش سفارش می‌کرد که اگر تو پدرم هستی در مقابل این طاغوت ساکت و بی‌تفاوت باشی مسلمان نیستی این بزرگوار در مورخه پنجاه و هفت دوئه هجده در تظاهرات دانشگاه تبریز که علیه رژیم خالد پهلوی ترتیب داده بودند در صف اول قرار گرفته و با تکبیرگویان الله‌اکبر و لااله‌الاالله توسط سروان جوادی معدوم به ضرب گلوله به شهادت می‌رسد ایشان اولین شهید دانشجوی انقلاب اسلامی محسوب می‌شود بنا بر اظهارات دانشجویان پس‌از شهادت ایشان جسد پاک و مطهر او را آن‌قدر با باتوم زده بودند که بدنش باد کرده و کبود شده بود روحش شاد.

 

 

مادر شهید غلامی: تنها چیزی که مرا تسکین می‌دهد و غم و غصه‌ام را کم می‌کند همین است که پسر من در این راه شهید شد.

هر وقت به محمد می‌گفتم دختری را انتخاب کن و به من بگو که به خواستگاری بروم، ایشان با لحنی جدی می‌گفت مادر آرزوهایت را برای احمد (برادر کوچک‌ شهید) نگه‌دار من حالا حالاها زن بگیر نیستم . و تا مبارزاتم را با پیروزی به پایان نبرم و یا در این راه مقدس شهید نشوم ازدواج نخواهم کرد خدا شاهد است اگر مرگ پسرم عنوان شهادت در راه دین را نداشت من از غصه دق می‌کردم و حالا آواره بیابان‌ها بودم.  تنها چیزی که مرا تسکین می‌دهد و غم و غصه‌ام را کم می‌کند همین است که پسر من در این راه شهید شد. مضافاً این‌که مادرانی هستند که دو یا چند شهید داده‌اند و بازهم عقیده دارند که باید خود و دیگر فرزندانشان را برای به ثمر رسیدن کامل انقلاب قربانی کنند.

پدر شهید غلامی : پانزده روز قبل از شهادت محمد،خوابش را دیده بودم.

پدر شهید غلامی گفت شاید شما به خواب و رؤیا اعتقاد نداشته باشید شاید مرا خرافی بدانید اما این حقیقت دارد که گاهی آدم‌ها بعضی حوادث را قبل‌از وقوع، در خواب و رؤیا می‌بینند من از این آدم‌ها هستم. من پانزده روز قبل‌از شهادت پسرم خواب دیدم که در مجلس ترحیم نشسته‌ام در این حین یک سید نورانی وارد شد همه به احترامش بلند شدیم بالای مجلس نشست و بعد به‌طرف من آمد و مقابلم ایستاد و گفت من پانزده روز بعد برمی‌گردم. من از حاضرین در مجلس پرسیدم این آقا که بود گفتند چطور نمی‌شناسید او حضرت امام‌زمان (عج ) بود. وقتی از خواب بیدار شدم حس عجیبی به من دست داد یقین کردم روز بعد خواهم مرد نشستم و وصیتنامه را نوشتم.

 پانزده روز بعد در دکان نشسته بودم که خبری آمد و گفت توی دانشگاه تیراندازی است من فوراً مغازه را بستم و رفتم خانه در لحظه‌ای که داشتم از جوی آب رد می‌شدم احساس کردم چیزی مانند تیر به من خورد و تنم را شکافت و از آن طرف بیرون آمد قلبم فروریخت گفتم محمد من در تظاهرات دانشگاه بوده و حتما تیر خورده اتفاقاً همین‌طور شد. درست در همان لحظه‌ای که به من آن حس دست داد پسر دانشجوی من در تیراندازی دانشگاه تبریز تیر خورد و شهید شد. و این تعبیر خواب پانزده روز پیش من بود.

خواهر شهید غلامی : برادرم رهبر گروه دانشجویان مسلمان بود.

محمد همیشه به یاری ستمدیدگان و نیازمندان می‌شتافت در خانه هم پیوسته یار افراد خانواده بود روزی‌که می‌خواستیم برای تعمیر دیوار خانه معمار بیاوریم محمد شخصا این کار را کرد.

فوتبال و کوهنوردی و اسکی از ورزش‌های مورد علاقه برادرم بود. در خانواده هر کدام از بچه‌ها که در مسائل درسی مشکل داشت محمد به کمکش می‌شتافت. محمد از سرگرمی‌های زیان‌بار بعضی از جوانان به‌شدت متنفر بود و این‌گونه جوانان را همیشه نصیحت می‌کرد و می‌گفت سیگار کشیدن و مشروب خوردن و کافه رفتن، برای جوانان و مخصوصاً دانش‌آموزان و دانشجویان مناسب نیست. چراکه وقت آن‌ها باید صرف تحصیل تحقیق و کار خلاق و سازنده شود. محمد رهبر گروه دانشجویان مسلمان دانشگاه تبریز بود و دانشجویان بسیار زیادی را از طریق بحث و گفتگو به سوی گروه خود و شرکت فعال در مبارزات سیاسی علیه رژیم منحط پهلوی کشانده بود. ضمنا محمد اولین شهید دانشگاه تبریز در جریان اوج‌گیری مبارزات دانشجویان این دانشگاه بود.

    


نظر شما :